در هنگام جنگ جهانی دوم بعد از چند هفته بالاخره یک سرباز موفق میشود چند روز مرخصی بگیرد وقتی به محل سکونت خود میرسد چشمش به تعدادی جسد میافتد که روی هم انباشته شده اند و عدهی مشغول انتقال آنها به درون کامیوتی بودند که به سمت قبرستان میرفت
نزدیک تر که می رود پاهای زنی را میبیند که هنوز کفش هایش را به پا داشته است او همسرش را می شناسد سرباز به سرعت به نزد آن افراد رفته و از آنها میخواهد تا جسد همسرش را به او تحویل دهند بعد از بحث و مشاجره آنها راضی می شوند تا جسد را به او بدهند
او همسرش را در آغوش میگیرد و بعد از بررسی وضعیت او متوجه میشود که همسرش هنوز زنده است لذا سریعا او را به بیمارستان میرساند و تا زمانی که سلامتی اش را به دست بیاورد از او مراقبت می کند
آن زن ماریا شلموا نام داشت او چند سال بعد از آن حادثه، در سال ۱۹۵۲ فرزندی را به دنیا آورد که سالها بعد یکی از قدرتمندترین رؤسای جمهور دنیا شد نام او ولادیمیر بود ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه